صد جنگ بزرگ تاریخ
نویسنده:
علی غفوری
امتیاز دهید
جنگ، پیکار، نبرد یا زورآزمایی میان دو یا چند گروه است که ممکن است با خشونت شدید همراه باشد. جنگ میان کشورها از شدیدترین و پر تلفاتترین جنگها میتواند باشد. در طی بیش از سه هزار و پانصد سال تاریخ مضبوط بشریت، تنها ۲۷۰ سال بدون جنگ وجود داشته است. بنابراین جنگ قدمتی فراتر از تاریخ داشته و به اساطیر
میرسد.
بیشتر
میرسد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی صد جنگ بزرگ تاریخ
🔹هیتلر که رویای رسیدن به منبع اصلی انرژی جهان یعنی ایران، عراق و قفقاز را در سر میپروراند، با انتصاب #ژنرال_فون_پاولوس به سرفرماندهی ارتشهای جنوب، عزم خود را برای حمله نهایی به قفقاز و ولگا جزم کرد. در ژوئن ۱۹۴۲ و با فرارسیدن گرما، ارتش آلمان از لاک دفاعی خود بیرون آمده و در قالب نود لشکر در محور کورسک- خارکف (در جنوب غرب مسکو) به پیشروی بزرگی دست زد. ارتش ششم آلمان در چند نقطه با درهم کوبیدن مقاومتهای اولیه ارتش سرخ به شکلی سیلآسا از رود ولگا و دن گذشته و به روستوف رسیدند. ارتشهای اصلی آلمان از محور روستوف- ولگا به سرعت به شهر استراتژیک #استالینگراد نزدیک میشدند. قدرت عظیم ماشین جنگی آلمان، کلیه نیروهای روسی را مجبور کرده بود تنها استراتژی عقبنشینی توام با مقاومت را پیشه کنند تا آن که در یازدهم اوت فون پاولوس با تسلط بر دو رود دن و ولگا عملا استالینگراد را در محاصره گرفت. در این زمان نیروهای فون پاولوس بالغ بر ۳۰۰ هزار نفر بودند که از عقبهای ۷۰۰ هزار نفری، پنج هزار تانک و زرهپوش و پشتیبانی ۳هزار هواپیما برخوردار بودند.
◀ برای استالین از دست دادن استالینگراد قابل تحمل نبود. وی در ماه اوت با فرستادن ارتشهای ۶۲ و ۶۳ شوروی متشکل از صدها هزار سرباز حرفهای تصمیم به تقویت خط دفاعی استالینگراد گرفت. ورود نیروهای جدید صحنه عملیات را کاملاً تغییر داد. حملات پی در پی فون پاولوس در ماههای سپتامبر و اکتبر ۱۹۴۲، هیچ اثری در روحیه مدافعان نداشت و جنگ شهری استالینگراد مبدل به یکی از خونینترین جنگهای شهری تاریخ میشد. دهها هزار سرباز آلمانی شکار تکتیراندازان روس میشوند و فرا رسیدن سرما نیز مجددا روحیه روسها را قوی و روحیه آلمانها را تضعیف میکند... در ۲۲ نوامبر، روسها، واحدهای آلمانی را به عقب میرانند و عملا با ایجاد یک حلقهی بسیار بزرگ، ارتش ۳۰۰هزار نفره فون پاولوس را در محاصره میاندازند.
◀ در اواخر نوامبر، فون پاولوس، ژنرال کهنهکار آلمانی، پی برد که تقویت نیروهای روسی در شرق ولگا و استالینگراد از یک سو، و محاصره شدن وی از محور شمال و شرق به گونهای خطرناک، مردان از جان گذشته او را تهدید میکند. او بلافاصله از ستاد ارتش درخواست میکند تا به جنوب عقبنشینی کنند، اما هیتلر این پیشنهاد را احمقانه رد میکند و در مقابل قول میدهد که حتی در صورت محاصره کامل از راه هوایی به او مهمات برساند. در دسامبر ۱۹۴۲، فشار سنگین روسها آغاز میشود و سربازان خسته دو طرف به شدت درگیر میشوند. گرسنگی، بیخوابی، سرما و کمبود قوا و سرسختی مردان روس، استالینگراد را مبدل به قبرستان بزرگ دلاوران آلمانی کرده بود.
◀ ژنرال فون مانشتاین، در دسامبر ۱۹۴۲، با ۱۵۰هزار سرباز، حرکت خود را به سمت نیروهای فون پاولوس آغاز کرد. اخبار مربوط به این حرکت خون تازهای در رگهای سربازان رایش داشت و آلمانها با امیدواری حملات پی در پی روسها را دفع کردند. اما اتحاد شوروی ظاهرا قصد داشت قدرت عظیم استراتژیک خود را نشان دهد؛ بنابراین با فرستادن دهها لشکر پرقدرت راه سپاه مانشتاین را بست و همزمان فشار خود را بر سربازان گرسنه فون پاولوس اضافه کرد. هیتلر در ژانویه ۱۹۴۳، فون پاولوس را به درجه فیلد مارشالی ارتقا داد و از او خواست تا آخرین قطره خون بجنگد و یا آن که خودکشی کند.
◀ در هشتم ژانویه، #ژوکوف (مارشال فاتح روس که آلمانهای مغرور را از دو جبهه بزرگ لنینگراد و مسکو عقب رانده بود)، با قبول سرفرماندهی جنوب، ابتدا به فون پاولوس پیشنهاد تسلیم داد و بلافاصله پس از جواب رد با تانکهای خود قوای آلمان را به دو نیم کرد. ارتش ششم تحت فشار ارتش سرخ پس از تحمل آخرین مقاومتها و جنگی مردانه در دوم فوریه۱۹۴۳، خود را تسلیم کردند. از ارتش ۳۰۰هزار نفره فونپاولوس، تنها ۲۰هزار نفر جان سالم به در بردند. ۹۰هزار سرباز و۲۴۰۰ افسر در اثر گرسنگی و سرما مردند، و ۱۵۰ هزار نفر کشته و ۳۴ هزار نفر مجروح شدند. بدین ترتیب بیرحمانهترین نبرد تاریخ به پایان رسید. شاید رنج سربازان دو طرف به ویژه سربازان آلمانی را در نبرد استالینگراد نتوان حتی با نوشتن هزاران صفحه کتاب تشریح کرد. اما ما را حداقل ذرهای وارد فضای جنگ مذکور میکند... استالینگراد آغاز یک پایان بود. توقف ارتش آلمان در آخرین نقطه اروپا. استالینگراد یک نبرد ساده نبود. مقابله و مبارزه دو سیستم بیرحم کمونیسم و فاشیسم بود.
سالروز پایان نبرد استالینگراد
📕 منبع: کتاب "صد جنگ بزرگ تاریخ"، علی غفوری، تهران: هیرمند، چاپ دوم.
🆔 @ketab_mamnouee
آشوری ها که ملتی سامی نژاد بودند در ۱۳۰۰ قبل از میلاد استقلال یافته و سیاست "جنگ و پیشروی" را اتخاذ کردند. دلیل اصلی این امر نیز غیرحاصلخیز بودن زمینهای آنها و آبادانی تمدنهای مجاور بود. نبردهای پی در پی، آنها را به اندازه ای قوی و جنگاور ساخت که بین سالهای۱۳۰۰ تا ۶۰۰ قبل از میلاد، قویترین قدرت نظامی آسیا بودند. #دولاندلن، تاریخ نویس فرانسوی، در کتاب تاریخ جهانی خود مینویسد: "خطر آشوری ها تنها به دلیل تجهیزات پیشرفته آنها نبود، بلکه روش حمله و یورش آنها بیشتر سبب وحشت دشمنان میشد. آنها به غارت دهات، سوزاندن خرمن ها و قطع درختان میوه دار اقدام میکردند. سکنه شهرها را میکشتند، پوست مردان را میکندند و آنها که زنده می ماندند به غلامی میرفتند..."
در ۸۰۰ قبل از میلاد، آشور بیشتر سرزمینهای متمدن را خراجگزار کرده بود، سوریه به تصرف درآمده و بابل تحت فرمان گردید. در ۷۷۲ ق. م همزمان با پادشاهی سارگن دوم، امپراتور بزرگ آشور، ناگهان تمام ملل تحت فرمان آشور، سر به طغیان برداشتند. اتحادیه نیرومند آنها را شاید بتوان اولین اتحاد بزرگ نظامی تاریخ بشر دانست. اتحادیه ای مرکب از بابل، عیلام، مصر، شام، ماد به عنوان دولتهای بزرگ دنیای قدیم در کنار دهها ملت کوچک دیگر تحت ستم، به این نتیجه رسیدند که زمان برای درهم کوبیدن سپاههای آشور فرا رسیده، غافل از آن که قدرت نظامی و جنگاوری آشور چیز دیگریست.
اما سارگن در ۷۲۰ ق. م به شام (سوریه) رفته و آنها را به همراه نیروهای مصری یکجا درهم کوبید. سپس با حمله به شمال ملل اورات و مادها را شکست داد و ناگهان حرکت خود را به سمت جنوب سامان داد. پسر سارگن، #سناخریب، نیز پس از او به مدت ۱۵ سال نبردها را ادامه داد و بابل را کاملا ویران کرد. وی آسیا صغیر را نیز تصرف کرد. با به قدرت رسیدن #آشوربانیپال در ۶۶۹ ق. م، امپراتوری آشور به حد کمال رسید. شهرهای بزرگ آسیا یا خالی از سکنه شدند و یا این که به تصرف آشور درآمدند. بانیپال چندی بعد عیلام را به تبعیت وادار کرد و با نابود کردن شهر تب، مصریها را نیز وادار به تبعیت کرد.
مادها چنانکه در تاریخ ایران باستان پیرنیا ذکر شده، در ابتدای کار تا سالها خراجگزار دولت آشور بودند. در ۷۰۸، پادشاه بزرگ ماد به نام #دیاکو به تخت جلوس کرد. او کسی بود که پایه های ماد بزرگ را مستحکم کرد. به گفته مورخان او بیش از ۵۰ سال سلطنت کرد و با یکپارچه کردن اقوام ماد، زمینه برای طغیان علیه آشور فراهم آمد. فرمانروای آشور، سناخریب، در آن زمان درگیر نبرد با بابل و عیلام بود و چون ماد به طور مرتب خراج خود را میپرداخت، بهانه ای برای جنگ نیز نبود. مرگ دیاکو به او اجازه اجرا کردن فکر بزرگش را نداد، اما پسر او، فرورتیش، این فکر را ادامه داد. او پس از نبردی سنگین با آشور، فهمید که با نیروهای آشور نمیتوان با سربازان معمولی جنگید. پیرنیا در کتاب ایران باستان مینویسد: " بعد از چندی، مادها به واسطه پیشرفتهای خود در شرق خواستند تا از قید آسور (آشور) خلاصی یابند، اما سپاه چریکی آنها در مقابل قشون مشقکرده آسور که در جنگ با عیلام ورزیدهتر شده بود تاب نیاورده و شکست خورد و شاه هم کشته شد ".
در حوالی سالهای ۶۳۰ ق. م، ماد، پادشاه بزرگ دیگری را بر خود دید. هوخشتره (کیاکسار) نیز مجبور شد راه گذشتگان خود را برای نابودی آشور دنبال کند، چرا که خوب میدانست اگر آشور فراغت از نبرد حاصل کند ماد را از بین می برد. اما او از اشتباه فرورتیش عبرت گرفت و پایه خود را برای یک ارتش حرفه ای گذاشت. به گفته مورخان، هوخشتره سالها بر روی تربیت این نیرو زحمت کشید. یک سواره نظام پرقدرت در کنار پیاده نظام مجهز به شمشیر و کمان میتوانست از پس نیروهای آشور برآید. نبرد اول در حدود ۶۲۷، نیروهای ماد با سپاه های آشوری به نبرد پرداختند. هوخشتره، نینوا (پایتخت آشور) محاصره کرد. ناگهان پس از ماهها محاصره، به هوخشتره خبر رسید که سیت ها از قفقاز گذشته، به شمال ماد آمده اند. پادشاه ماد ناگزیر نینوا را رها کرد...
هوختشره در حدود #دسامبرسال۶۱۲، با کمک نبوپولاسر، فرماندار بابل که تصمیم به خیانت به آشور گرفته بود، و همچنین دولتهای خراجگزار آشور که علاقه ای به پرداخت خراج به این دولت نداشتند؛ نینوا را محاصره کردند و پس از محاصره ای طولانی، تن به سقوط داد. آنگونه که #سرپرسی_سایکس در کتاب "تاریخ ایران" خود درباره سقوط نینوا میگوید: "پادشاه تا ممکن بود مقاومت کرد و چون مایوس گردید، برای این که به دست دشمن گرفتار نشود خرمنی از آتش فراهم کرده و به اتفاق اعضا و افراد خانواده اش در آن داخل شد و در آتش بسوخت..."
صد جنگ بزرگ تاریخ، علی غفوری، ۱۳۸۶، تهران، هیرمند، چاپ دوم.